نقش مدلهای ذهنی در تصمیم گیری 1
قصد خرید تلویزیون دارم و شب به دعوت یکی از فامیلامون به ضیافت شامی که برای بستگان ترتیب داده شده می روم . در بین فامیل علی آقا رو خیلی قبول دارم و به عنوان کارشناس مسائل بازار همه قوم و فامیل از اون مشورت می گیرند . در مورد خرید تلویزیون علی آقا برند X رو ترجیح میده و کلی در مورد مشخصات فنی ش حرف میزنه که اصلاً برای من قابل فهم نیست! ضیافت شام تمام می شود و به همراه عیال فرداش برای خرید تلویزیون روانه بازار می شوم . در بین تمام تلویزیونهای بازار ناخودآگاه فقط به تلویزیونX نگاه می کنم و اصلاً در مورد بقیه برندها از فروشندگان سئوال نمی پرسم و وقتی فروشنده ها در مورد سایر برندها حرف می زنند ، در دل خودم به آنها می خندم و با خودم می گویم که من از شما زرنگترم و سعی نکنید سر من کلاه بذارید و هر جوری شده برند دیگری به من بفروشید!!! در نهایت تلویزیون X رو می خرم و به خانه بر می گردم . هر کسی به خونه ما می آید در مدح تلویزیون X ساعتها برایش حرف می زنم و می گویم که چقدر تحقیق کردم تا به این مدل رسیدم !!! بعد از یکی دو هفته دست برقضا به خونه یکی از دوستام می روم و می بینم اون دوستم با همان مقدار پول تلویزیونی خریده که از لحاظ شفافیت و تصویر خیلی از تلویزیونX که من خریدم بهتره !!!چه اتفاقی افتاد؟ به خاطر چارچوب ذهنی که علی آقا داشت و به من نیز سرایت کرد یک تلویزیون بی کیفیت خریدم و یک تصمیم نادرست گرفتم !